ستاره های افتخار عنوان اصلی امروز روزنامه خراسان شمالی

ستاره های افتخار عنوان اصلی امروز روزنامه خراسان شمالی ساخت اپل آی دی: بجنورد- روزنامه خراسان شمالی پنجشنبه در شماره2648 خود در گزارشی با عنوان 'ستاره های افتخار' به بیان خاطرات شهدای دوران انقلاب پرداخته است.


به گزارش ساخت اپل آی دی به نقل از ایرنا در این گزارش می خوانیم:
گذر از تونل زمان انقلاب، گذر از یك عمر خاطره است، روزهای تلخ و شیرین مبارزه انسان هایی كه وارستگی را به اسارت ترجیح دادند و برای حفظ آرمان های انقلاب و ارزش های اسلامی از جان خود گذشتند. به راستی انقلاب اسلامی ایران تاریخچه حماسه انسان هایی است كه با دستان خالی از سلاح اما مملو از ایمان به جنگ ظلم رفتند و با خون خود نهال انقلاب اسلامی را آبیاری كردند. آن چه می خوانید چند روایت از خاطرات شهدایی است كه در سال های انقلاب در بجنورد در همین كوچه ها و خیابان هایی كه امروز با آرامش در آن ها گام برمی داریم شهید شدند.
«منصور سیران حصاری» یكی از شهدای انقلاب است. برادر این شهید «رسول سیران حصاری» با گریزی به گذشته های چهل ساله خود صحنه هایی از آن روزها را زنده می كند. او این گونه روایت می كند: سال های 56 و 57 اوج مبارزه مردم با ظلم بود. آن روزها برادرم 19 سال داشت و تازه دوران سربازی را به اتمام رسانده بود و همانند تمام مردم شهر كه بی محابا در راهپیمایی ها حضور داشتند در خط مقدم مبارزه و همیشه در صف نخست راهپیمایی ها بود.
او ادامه می دهد: آن سال ها ظلم تمام كشور را گرفته بود و اگر به درستی بخواهم بگویم ظلم و تاریكی بیداد می كرد و از این رو موج و خروش های مردمی هم شدت گرفته بود. خشم مردم در قالب راهپیمایی ها و شعارهای ضد شاهنشاهی نمود پیدا كرده بود. در همین زمان من و برادرم در كنار هم در جلسات مخفیانه آیت ا... «مهمان نواز» شركت و رهنمودهای لازم را كسب می كردیم.
وی اظهارمی كند: روز شهادت برادرم را خوب به یاد دارم؛ آن روز معروف به روز چماق به دستان بود. چماق به دستان در تمام كشور و همین طور بجنورد وارد خیابان ها شده و در مقابل مردم قرار گرفته بودند.
وی اضافه می كند: در آن روز برخلاف همیشه من كنار برادرم نبودم و به واسطه حضور چماق به دستان و شلوغی بسیار شهر در مسجد انقلاب بودم و برادرم برای كمك به مردم در خیابان دوچنار مستقر شده بود. ساعت هایی از مبارزه و راهپیمایی ها می گذشت كه كسی سراسیمه خبر آورد برادرم از ناحیه پیشانی تیر خورده و به بیمارستان منتقل شده است.
این برادر شهید، لحظه شهادت منصور سیران حصاری را این گونه بازگو می كند: به سرعت به پدرم كه او هم در راهپیمایی بود این خبر رسید و به همراه پدرم به بیمارستان رفتیم اما به علت وخامت حال برادرم او را به بیمارستان قائم مشهد اعزام كرده بودند. من و پدرم اطلاعی از وضعیت منصور نداشتیم. در آن سال ها پزشكان بیمارستان قائم خارجی بودند، زمانی كه ما به آن جا رسیدیم یكی از همین پزشكان با دیدن ما گریه كرد و دیدن گریه این دكتر همه چیز را برای ما روشن كرد. در آن روز و در آن لحظه فراموش نشدنی، برادرم به مقام والای شهادت نائل شد.
وی با بیان این كه برادرش همیشه فرایض دینی خویش را به موقع انجام می داد، می افزاید: بخش مهم و بزرگی از شخصیت این شهید ارتباط مستقیمی با پشتیبانی از مظلومان داشت. در رشته ورزشی ژیمناستیك فعالیت می كرد و مقام هایی هم در این رشته ورزشی در ارتش به دست آورده بود.
شهید «علی تقویان» یكی دیگر از شهدای انقلاب خراسان شمالی است. مادر این شهید، راوی بخشی از خاطرات این شهید بزرگوار است؛ او می گوید: از خانه خواهرم باز می گشتم كه یكی از دوستان علی را با رنگی پریده دیدم؛ تا مرا دید نفس زنان خویش را به من رساند و با چهره ای رنگ پریده از ترس، خواست كه چیزی به من بگوید. ناگهان بند دلم پاره و زانوهایم سست شد، ناخواسته می لرزیدم. تمام توانم را جمع كردم و از دوست علی خواستم بگوید چه شده است. به زور می شنیدم كه می گفت علی با دوستانش به خانه یك ساواكی معروف شیروان حمله كرده اند و ماموران شهربانی هم از طریق رسیده و علی را با تیر زده اند.
شنیدم كه می گوید علی را به بیمارستان قوچان برده اند، ناگهان دنیا پیش چشمانم سیاه شد، با چشمان بینایم نمی دیدم. بلاتكلیف مانده بودم قدرت تصمیم گیری نداشتم و نمی دانستم چه بكنم، این پسر را من با هزار رنج و گرفتاری بزرگ كرده بودم. علی تنها امید من بود، هرچند بچه شیرخوار داشتم بچه را به خواهرم سپردم و راهی قوچان شدم.
وقتی به قوچان رسیدم گفتند نگران نباش، پایش تیر خورده است و او را به بیمارستان قائم مشهد منتقل كرده اند. به سمت مشهد رفتم وقتی او را دیدم پایش باند پیچی شده بود. تا مرا دید لبخند زد و اظهار داشت: مادر جان آمدی؟ آن زمان حرف هایی بین مان رد و بدل شد، نگرانی ام را به او یادآوری كردم و وی در جواب فقط اظهار داشت كه این شاه خائن باید برود، پس شك نكن كه كارمان درست است.
مادر شهید تقویان می گوید: در بیمارستان قائم بستری بود، چند روز از بستری شدنش می گذشت كه یك روز خواهرم با آشفتگی به خانه ما آمد، حال خوشی نداشت و بی قراری تمام جانش را گرفته بود، گفتم چه شده خواهر جان؟ چرا این قدر كلافه ای؟ اتفاقی افتاده؟ خواهرم سكوت كرد، آن قدر سكوتش سنگین بود كه هیچ گاه یادم نمی رود. بعد از چند لحظه گفت، بی بی جان خدا صبرت بدهد، علی شهید شد.
مادر شهید این گونه ادامه می دهد: خبر شهادتش را كه آوردند پدرش با چند نفر برای رفتن به مشهد آماده شدند، خیلی التماس كردم كه مرا هم ببرند، اما گفتند بچه شیرخوار داری و اذیت می شوی. پیكر علی را می آوریم این جا می بینی. هر چه التماس كردم، گریه كردم و گیس هایم را كندم فایده نداشت آن ها مرا با خود نبردند. دو روز بعد دست خالی بازگشتند، آیت ا... «شیرازی» به علت احتمال درگیری و خونریزی هنگام تشییع پیكر علی در شیروان، اجازه آوردن پیكر او را نداده بود و پیكر او را همان جا در بهشت رضا به خاك سپرده بودند... و این گونه شد كه در حسرت دیدار علی تا آخر عمر خواهم سوخت.
بخشی از خاطرات مانده از شهدا بر گرفته از تحقیق هایی است كه انجام شده و به علت دسترسی نداشتن به خانواده این بزرگواران به استناد خاطرات درج شده در كتاب «آیه ها و آیینه ها» برای زنده كردن یاد شهدای انقلاب اسلامی خراسان شمالی بخشی از این كتاب روایت می گردد.
شهید«حسین طایفه حیدری» یكی از 15 شهید انقلاب اسلامی استان است كه در این كتاب از ایشان یاد شده است. در این كتاب آمده است: در همان دوران جوانی پدر را از دست داد و سرپرستی 5 خواهر و برادر كوچكش به او سپرده شد، خواندن و نوشتن را در مكتب خانه آموخته بود و قرآن، بوستان و گلستان را به راحتی می خواند. سنگینی بار زندگی و كار شبانه روزی او را از مطالعه بازداشته بود ولی همیشه در سخنرانی ها و هیئت های عزاداری شركت می كرد و در خانه به شكلی منبع و مرجع اطلاعات اعضای خانواده محسوب می شد.
فعالیت های سیاسی اش را از سال 1330 آغاز كرد و نقطه اوج مبارزاتش دوران ملی كردن صنعت نفت بود. در كودتای ننگین 28 مرداد سال 1332 كه توسط آمریكایی ها صورت گرفت و منجر به كشتار دسته جمعی جوانان انقلابی و مبارز شد، حسین از جانب شاه تحت تعقیب قرار گرفت و با كمك دوستانی كه در تهران داشت از معركه گریخت و به بجنورد، قم، درگز و مرز تركمنستان رفت، سپس دوباره به تهران بازگشت.
از جمله پیشروان و مخالفان با رژیم پهلوی شناخته شده بود ازاین رو چندین بار تمام اموال و دارایی او به نفع اداره امنیت مصادره شد. این شهید در آن زمان با استفاده از نانوایی امرار معاش می كرد و در چندین نوبت نانوایی اش و انبار آرد آن توسط ماموران شهربانی غارت و به آتش كشیده شد.
در بخشی از این كتاب آمده است: انقلاب تن زخمی خویش را با سربلندی به 20 بهمن سال 1357 رسانده بود، جایی كه تمام آرزوها برای بر آمدن خورشید پیروزی شكوفا شده بود. حسین برای دیدار خواهرش به گنبدكاووس رفته بود كه شلوغی ها اوج گرفت. در همان زمان خبر می دهند كه چماق داران رژیم، قصد تهاجم به حمام زنانه را دارند. او به سرعت به همراه چند نفر از دوستان و آشنایان برای محافظت از آن حمام به سمت حمام شهر به راه افتادند.
چماق داران با حمایت ساواك به سمت حمام هجوم بردند و با مردم درگیر شدند، زد و خوردها شدید شد و تعدادی از چماق داران از پا افتادند و تعدادی هم پا به فرار گذاشتند. حسین و دوستانش هم كه زخمی و خسته شده بودند برای محافظت كامل و حمله دوباره آن ها مقاومت كردند كه یكی از چماق داران از پشت سر با بی رحمی هر چه تمام تر با تبر ضربه ای سنگین بر سر حسین وارد و به شدت او را از ناحیه سر زخمی كرد و گریخت.
مردم او را به بیمارستان منتقل كردند اما كار از كار گذشته بود، جمجمه او شكسته و مغزش صدمه دیده بود ازاین رو حسین طایفه حیدری در عصر 20 بهمن سال 57 در بیمارستان گنبد غریبانه به شهادت رسید و نام این شهید را به نام نخستین شهید انقلاب اسلامی در گنبدكاووس ثبت كردند و حسین تبدیل به تاریخی زنده در ذهن مردم انقلابی گنبد كاووس شد.
در بخشی از این كتاب روایت كوتاهی از زبان خواهر حسین وجود دارد. در این روایت آمده است: با چند نفر از خانم های همسایه و اقوام برای كمك به مجروحان به خیابان آمده بودیم، خانمی مسن در كنار خیابان افتاده بود و خون شدیدی از پشتش جاری بود. با كمك دوستان او را به بیمارستان منتقل كردیم. بیمارستان شلوغ بود. كنار تخت یكی از بیماران ایستاده بودم، كنار او جوانی بستری بود كه به شدت زخمی بود. پرستارها می گفتند كه با تبر زخمی شده و مغزش صدمه دیده است و هیچ آشنایی هم ندارد. در همین زمان صدایی ضعیف را شنیدم كه می اظهار داشت: خواهر... خواهر.
ناخودآگاه برگشتم و متوجه شدم كه این صدای همان جوان زخمی است، با خودم فكر كردم شاید بتوانم اطلاعاتی از او به دست آورم. با نگاهی دقیق تر به چهره و لباس های جوان در جا خشكم زد؛ خدای من! او حسین بود، با فریاد صدایش كردم آخرین نفس هایش را می كشید. سر به خون آغشته اش را بغل كردم و بی امان جیغ كشیدم. حسین با تنی زخمی و سری غرق در خون در آغوشم جان داد.
گفتنی است: شهیدان محمد عابدی، اسماعیل محمودی، رمضانعلی خوشقامت، حسن رفیق، محمد فرهادی، یزدان شیخ نژاد، حسن حسن آبادی، رمضانعلی مهر افروزیان، عباس عبدی، قربان ثنایی، رمضانعلی صباعی و محمد نیكو كلام دیگر شهدای انقلاب اسلامی خراسان شمالی هستند كه یاد و خاطره آن ها را گرامی می داریم.
اخبار خراسان شمالی را در كانال تلگرامی اخبار ایرنا خراسان شمالی به نشانی 🆔 @IRNABOJNURD پیگیری كنید.
ع/ 6042 انتشار: سیدحسین قدسی


1396/11/20
22:01:40
5.0 / 5
4850
تگهای خبر: شركت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۵ بعلاوه ۱
خرید اپل آیدی - ساخت اپل آیدی

idstore.ir - حقوق مادی و معنوی سایت ساخت اپل آی دی محفوظ است

ساخت اپل آی دی

سفارش ساخت اپل آی دی